«فريدريش هگل» در ۲۷ اوت ۱۷۷۰، در «اشتوتگارت» آلمان به دنیا آمد. وي از دوران کودکی مطالعات فراواني در زمینه ادبیات، روزنامهها و مقاله هاي فلسفی به انجام رساند و در این راه از حمایت و تشویق مادرش - که سهم فراوانی در پرورش فکری او داشت - برخوردار گرديد.
هگل شیفته آثار «اسپینوزا»، «کانت»، «روسو» و «گوته» بود. او تحصیلات ديني خود را در مدرسه مذهبي پروتستان ادامه داد؛ جایی که با فیلسوف آینده، «فردریش شلینگ» و شاعر هم عصر خود، «فردریش هولدرلین»، همکلاس و دوست شد. این سه نفر در توجه به انقلاب فرانسه و نقد فلسفه کانت، از حمايت يكديگر برخوردار بودند.
فهم آثار هگل بسيار پيچيده و مشکل است. او در دوران زندگی خود تنها چهار کتاب منتشر ساخت و تعدادي مقاله نيز به چاپ رساند. كتابهاي او عبارتند از :
1- پدیدارشناسی روح (یا پدیدارشناسی ذهن) (Phänomenologie des Geistes) : برداشت وی از فراگرد آگاهی؛ از ادراک حسی تا دانش مطلق (۱۸۰۷)
2- علم منطق (Wissenschaft der Logik)
3- دایرةالمعارف علوم فلسفی (Enzyklopaedie der philosophischen Wissenschaften)
4- مبانی فلسفه حقوق (Grundlinien der Philosophie des Rechts)
فلسفه هگل
هگل را میتوان آخرین فیلسوف «ایدئالیسم» دانست. مارکس، هگل را از روی سر بر روی پاهایش قرار داد؛ بدین معنا که فلسفه و روش او را که دیالکتیک[*] بود، به شكل پویاتری سرانجام بخشید. او روش دیالکتیک هگل را که مبتني بر اصل تضاد بود، وارد عرصه زندگی بشر کرد.
دیالکتیک فلسفه هگل عبارت بود از انتزاع برای رخدادهاي تاریخی و رویدادهای تعیینکننده در تاریخ که در آن، دو نیروی مخالف در برابر هم قرار میگیرند.
براي مثال، یک آونگ را در نظر بگیرید؛ هر گاه از تعادل خارج شود، به اوجی در یک سمت میرسد، سپس با سرعت بيشتري به سمت دیگر خواهد رفت و اگر نیرویی به آن وارد نشود، این بار کمتر از بار قبل منحرف میشود تا در نهایت به تعادل میرسد. اين امر در جامعه انسانی از مسائل اجتماعی گرفته تا مسائل روزمره و تصمیمات ساده رخ مي دهد؛ بدین معنی که هر تصمیمی، وقتی در یک سمت واقعیت قرار میگیرد، موجب درست به نظر رسیدن سمت دیگر واقعیت میشود. اما به هر حال این نوسان روزی به تعادل (واقعیت) میانجامد.
فلسفه هگل، فلسفهای کامل و نظام فکری او مبتني بر دیالکتیک است. البته ریشههای دیالکتیک را از فلسفه کانت دانستهاند، اما تفاوت عمده دیالکتیک هگلی این است که مقوله ها و مفاهیم انتزاعی دیالکتیک او از يكديگر نشات گرفته و در يكديگر موجودند. سهپایههایی که هگل ترتیب میدهد، همگی ارتباطی معرفتی با هم دارند و از هم جدا نیستند. حال آنکه مقوله هاي کانت تنها با انتخاب خود فیلسوف در کنار هم قرار گرفتهاند. از ويژگي مقوله هاي هگل این است که او از جنس به نوع میرسد و سپس هر نوعی را جنس تازه اي میانگارد و از آن به انواع پستتر پی میبرد. براي مثال، اولین سهپایه فلسفه هگل، «هستی، نیستی و گردیدن» است. او از هستی شروع میکند و بر اين باور است كه هستی، اولین و روشن ترین مفهومی است که ذهن، آن را باور دارد و می تواند پایه مناسبی برای آغاز فلسفه باشد. اما هستی، مفهوم متضاد خویش، یعنی نيستی را در خود دارد. هر هستی در خود، حاوی نیستی است. هستی او به طور كامل، نامعین، بی شکل، یکسره تهی و خلاء محض است. این خلاء محض، همان نیستی است. پس هستی، همان نیستی و نیستی، همان هستی است. این گذر از هستی به نیستی، به گردیدن می انجامد و سه پایه کامل میشود. مقوله سوم خلاف دو مقوله دیگر را در خود دارد، ولی شامل روشهاي وحدت و هماهنگی آنها نیز هست. بدین ترتيب، گردیدن، هستیی است که نیستی است یا نیستیی است که هستی است.
:: موضوعات مرتبط:
زندگی نامه گئورگ ويلهلم فريدريش هگل ,
,